خداحافظی اسماعیل جون

همیشه از همان  ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم  و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .


اسماعیل جون ایشالا همیشه موفق باشی

سال بعد شیرینی پزشکی تو رو بخوریم

تولد جوزا

اینا هم که میبینی فقط واسه تولد نماینده مون دعوتشون کردیم بیان بزن و بکوب راه بندازن( البته مجاز )

        


  تولد تولد تولدت مبارک

هرسال وقتي 9 آذر میشد هزاران شهاب به سمت زمين هجوم مياوردن
از خودم مي پرسيدم
چه اتفاقي افتاده که آسمونيا ميخوان خودشونو به زمين برسونن؟....
و امسال فهميدم اونا به پيشواز حضور مسافري ميان که زمينو
با گامهاي مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه ....
اسی جون خیلی خیلی دوست داریم

 
نایت اسکین

 

نا مساوی

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردندDescription: http://ups.night-skin.com/up-91-06/%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%88%DB%8C.jpg
ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :
بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی
مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،
 آب دهانش را قورت داد
خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت
 
برگه مجتبی ،  دست به دست بین معلم ها می گشت
اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود

ادامه نوشته