علی جان شرر هجر تو بر جان و دلم آتش زد نفرین به کسی که یادت را در دلمان پاکش کرد
تو ای آرام جانم چه زیبا آرامـــش گرفتی
زما دور شدی و در بســـــتر خاک خفتــــــی
دوستان خوبم همکلاسی های عزیز.هم اکنون که دارم این پست را میگذارم با قلبی شکسته و روحی زخمی و جانی آزرده باید این خبر تلخ رو اعلام بدارم که دیگر دوست عزیزتر از جانمان علی آرامش در بین ما نیست و با روحی پاک و روانی آزاد بسوی معبودش شتافت و دیگر جز یادش در کلاسمان چیزی نیست.
نمیدانید چقدر سخت و درداور است برایم که این جملات چون زهر تلخ رو بر زبان بیاورم و در توانم نیست جلوی سیل اشکهایم را که ناخواسته از صورتم جاری گشته بگیرم ولی وظیفه خود میدانم که این مطلب را بنگارم و ای کاش قلمم میشکست و دستانم ناتوان میشدند تا نتوانم این را بگویم ولی افسوس...
بچه ها دیگر آن پسر تپلی که با بشاشت رویش ما را صفای روح میبخشید در بینمان نیست.علی جان زبانم لکنت انداخته و جانم درمیان شعله های آتش بسان مرغی پر بسته میسوزد.علی جان چگونه نبودنت را باور کنیم...آن خنده های شیرین و کلام دلنشینت را که هرگاه سر کلاس دهان باز میکردی مارا طراوت روح میبخشیدی.سرتاسر ذهنمان پر از خاطراتی است که تو در انها ریشه دوانده ای.بدون خداحافظی رفتی...چه بیخبر کوله بار این هجران همیشگی را بستی و راهی سفر شدی...
دست جبار جلاد زمان اینبار گل زندگی را از باغ کلاسمان چید.ولی چه کنیم که ما را یارای ستیز با تقدیر نیست.
علی جان یقین ما لیاقت داشتن تورا نداشتیم پس برو به ان ولاد که شایسته توست.و نمیدانم چرا ما ملتی هستیم که تا چیزی را از دست ندهیم قدرش را نمیدانیم...وشاید زین پس در هراندم که سوز نبودت جانمان را تازیانه زد افسوس لحظاتی که مانند برادری بزرگ برایمان تکیه گاه بودی را بخوریم.یقین تا 100سال دیگر کسی از جمع کلاس 36نفره ی مان زنده نیست و مرگ حکمی یقین است ولی خوشا حال آنانی که یادشان در دل دوستان تا همیشه بماند.
افسوسم به آرزوهایی است که درون سینه ات مرد و فرصت رسیدن به آنان را نداشتی...
از درگاه بلند ایزد برایت شادی روح و برای خانواده شکسته و داغدارت صبرو شکیبایی مسالت داریم
علی جان روحت با صالحین محشور باد